زندگی دنیا
همچون حوضی مملو از آب خسران است، اما تنها غواصانی که فرصتشناساند از این خسران
در امان میمانند. به همین دلیل یکی از نامهای آخرت «روز حسرت» است، زیرا بسیاری
از انسانها در دنیا غرق در خسران شدهاند و از فرصت زندگی به درستی استفاده نکردهاند،
و فرصتهای طلاییای را که الله متعال برای عزیز شدن امت اسلامی فراهم کرده بود،
به راحتی از دست دادهاند. از سوی دیگر «سابقون» در آخرت یکی از طبقههای ممتاز
است، زیرا ویژگی اصلی آنان فرصتشناسیشان بوده است.
فرصتها مانند
ابرها هستند که زود میگذرند یا مانند آهویی که همیشه به دام نمیافتد. مؤمن باید
همچون شکارچی به دنبال فرصت باشد و همیشه در کمین بماند. به همین دلیل است که در
زندگی فردی و جمعی، خداوند فرصتهایی را فراهم میکند تا از طریق آنها گناهان خود
را جبران کنیم، درجات خود را بالا ببریم و یا از نصرت پروردگار بهرهمند شویم. این
جمله چقدر زیباست که: «همانا از سوى پروردگار شما در طول عمرتان نسيمهايى مىوزد،
پس خود را در معرض آنها قرار دهيد، باشد كه نسيمى از آن نفحات به شما بوزد و از
آن پس هرگز به شقاوت نيفتيد».
ما امتی هستیم
که به «امت خیر» مسمی شدهایم تا بشر را بر اساس آموزههای اسلام رهبری کنیم. به
همین دلیل است که الله متعال ما را با اسلام عزیز کرده است، مادامی که به آن چنگ
زنیم و در بیعت با خلیفهای واحد این رسالت جهانی را به سرانجام برسانیم. الله
متعال این فرصت را به ما داده است تا به این دنیا بیاییم، در صف امت محمد (ص) قرار
بگیریم و این رسالت را پیش ببریم. اما در عصری زندگی میکنیم که امت فاقد خلیفه
است و در تفرقه به سر میبرد. اگرچه پس از سقوط آخرین خلافت در سال ۱۹۲۴ امت اسلامی فرصتهایی برای احیای
خلافت داشت، اما این فرصتها بهویژه برای افغانها به شکل خاصی به وجود آمد. در اینجا
به صورت اجمالی به سه فرصت بزرگ که در تاریخ معاصر افغانستان برای افغانها اتفاق
افتاد تا برای نصرت دین و اقامه خلافت اقدام کنند، اما نکردند، میپردازیم.
اگرچه افغانستان
برای قرنها جزء قلمرو خلافت اسلامی نبود، اما رابطه خوبی میان افغانستان و
دارالخلافه برقرار بود. زمانی که خلافت عثمانی بهعنوان «مرد مریض» به سر میبرد،
سیاست افغانستان تحت نفوذ امپراتوری بریتانیا بود. سلطان عبدالحمید دوم، با درایتی
که داشت، تلاش کرد خلافت را از این گرداب خارج کند، اما او تنها ماند. او نفیر عام
صادر کرد و برای حفظ هسته خلافت، تمام مسلمانان جهان را به جهاد دعوت کرد. در این
زمان، افغانستان اقدامی نکرد و دلایل سیاسی و جغرافیایی را مطرح کرد، در حالی که
شبهقاره هند نیز تحت سیطره بریتانیا بود و دورتر از قلمرو خلافت قرار داشت، اما
در آنجا تحرکاتی صورت گرفت، جنبش خلافت ایجاد شد و مسلمانان برای حفظ خلافت به کمکهای
مالی و جانی اقدام کردند.
هنگامی که جنگ
جهانی اول رخ داد، خلافت عثمانی برای نجات خود تصمیم گرفت وارد جنگ شود و در کنار
آلمان قرار بگیرد. در سال ۱۹۱۵ هیئت
عثمانی-آلمانی وارد کابل شد تا امیر حبیبالله خان را به جهاد علیه بریتانیا و روسیه
تزاری تشویق کند. اما با توجه به سیطرهای که بریتانیا بر امیر داشت، او از این
اقدام خودداری کرد. اگرچه وی بهانههایی چون موقعیت جغرافیایی و عدم استطاعت را
مطرح کرد، اما انگیزه اصلی او این بود که برخلاف رضایت بریتانیا عمل نکند، زیرا بریتانیا
در ازای سیاست بیطرفی حبیبالله خان، ۶۰ میلیون
کلدار وعده داده بود، وعدهای که هرگز عملی نشد.
در این زمان،
مسلمانان هند نیز به افغانها امید داشتند و به همین دلیل به افغانستان مهاجرت
کردند تا افغانها آنها را نصرت دهند و همراه با آنها علیه بریتانیا اعلام جهاد
کنند. مسلمانان افغانستان، برخلاف دستور امیر، تمایل به حمایت از عثمانیها و نصرت
مسلمانان هند داشتند و از سوی دیگر، دخالت بریتانیا در جنگ جهانی را فرصتی برای
استقلالطلبی میدانستند. اما حبیبالله خان برای مهار احساسات اسلامی مردم، به
علمای دربار رجوع کرد تا مردم را آرام سازد. علما رسالهای تحت عنوان «اطاعت از امیر»
نوشتند و آن را در مساجد و قشلههای نظامی توزیع کردند.
هیئت هندی که به
رهبری عبیدالله سندی به کابل آمده بود، در همینجا مستقر شدند تا مشعل امیدی پدیدار
شود. زمانی که امانالله خان به قدرت رسید و جنگ استقلال رخ داد، مهاجرین هند نقشی
فعال در مبارزه علیه انگلیس ایفا کردند. پس از آزادی افغانستان از سیطره انگلیس و
شکست امپراتوری بریتانیا که زمانی آفتاب در قلمروش غروب نمیکرد، امید جدیدی برای
مسلمانان ایجاد شد. در آن عصر، در سرزمینهای اسلامی تنها افغانستان و عثمانی بهعنوان
سرزمینهای مستقل بودند، و از آنجا که افغانستان امپراتوری بریتانیا را شکست داده
بود که اکثر سرزمینهای اسلامی را اشغال کرده و حتی خلافت عثمانی را نیز با سقوط
مواجه کرده بود، امید مسلمانان به افغانستان بیشتر شد. این اولین فرصت برای افغانها
بود تا افغانستان به مرکز اساسی برای خلافت تبدیل شود. مسلمانان هند امید و انتظار
داشتند که جهاد افغانها ادامه پیدا کند و لشکر مسلمانان به سوی هند حرکت کند، و
حتی از امانالله خان درخواست کردند که رهبری و خلافت مسلمین را بر عهده بگیرد.
مسلمانان مهاجر
دوباره ناامید شدند، چرا که نمیدانستند امانالله خان تربیتیافته مکتب «مشروطیت»
است و در این عرصه راه مصطفی کمال، مشهور به آتاترک، را میخواهد دنبال کند. با این
حال، امانالله خان نمیخواست بهطور صریح به این خواست مردم جواب رد دهد، زیرا درخواست
اعلام خلافت از سوی مردم افغانستان نیز مطرح بود. چنانکه در لویه جرگه پغمان که
در سال ۱۹۲۴ برگزار شد، نگرانی در مورد الغای
خلافت عثمانی و رابطه افغانستان با ترکیه جدید مطرح شد. در این جرگه، علما و امان
الله یک روز کامل را به بحث درباره خلافت پرداختند، اما به نتیجهای نرسیدند و بحث
به روز دوم کشیده شد. در این دو روز، علما الغای خلافت را غمانگیز خواندند و نصب
خلیفه را واجب دانستند. برخی از علما از امانالله خان خواستند که اعلام خلافت
کند. چنانکه ملای ترکستانی در بیان مختصری درباره اهمیت خلافت گفت: «علمای اسلام
از هر نوع و هر حیثیت ذات همایونی را مستحق و قابل خلافت میدانند و باید شما هم این
منصب رفیع را قبول کنید.» اما امانالله خان با اندیشهای که داشت، بهدنبال تشکیل
یک دولت ملی بود و تمایل به تعامل با جهان داشت، حتی با بریتانیایی که با آن جنگیده
بود. او این درخواست را بهصورت دیپلماتیک رد کرد و بهانههایی چون غیر واقعی بودن
این درخواست، عدم استطاعت و حتی بیفایده بودن خلافت را مطرح کرد. چنانکه او در
پاسخ به ملای ترکستانی گفت: «من بهقول شما و دیگران این بار گران را که ظاهراً در
راه آن اشکالات بیپایانی را میبینم، نمیتوانم بپذیرم و به تفرقه عالم اسلام رضایت
نمیدهم. اولاً، همانطور که عرض کردم، باید در نواقص و فواید وجود و عدم وجود
خلافت بحث شود؛ سپس تعیین موضع آن وظیفه علمای اسلام است و بس.»
سیاست سکولار،
ملی، واقعگرایانه و اقتصادمحور امانالله خان مسلمانان را ناامید کرد. هیئت هندی
که به افغانستان پناه آورده بود، بهتدریج به سرزمینهای دیگر پناه بردند، بهویژه
زمانی که امانالله خان با بریتانیا معاهده صلحی در کابل و راولپندی امضا کرد و
متعهد شد که افغانستان برای بریتانیا تهدیدی نخواهد بود و تمایل خود به روابط سیاسی
و اقتصادی با بریتانیا را تأکید کرد.
این فرصت از دست
رفت، اما بار دیگری که افغانستان توسط شوروی اشغال شد، مردم افغانستان شجاعانه عمل
کردند و با اعلام جهاد علیه امپراتوری شوروی ایستادگی کردند. زمانی که پیروزی نصیب
آنان شد، یک دولت قدرتمند با تجهیزات نظامی قوی به دست مجاهدین افتاد. دوباره امید
مسلمانان به سوی افغانستان جلب شد. مجاهدین مهاجر جهان اسلام که دوشادوش افغانها
میجنگیدند، به این روز امیدوار بودند تا افغانستان به مرکز قدرتمند سیاسی و یک
خلافت تبدیل شود که سرزمینهای آنان را نیز از جور حکام ظالم آزاد سازد. هیئتهایی
از گروههای اسلامی به افغانستان آمدند تا از این فرصت برای تأسیس خلافت استفاده
کنند. گروههای جهادی عرب و عجم امیدوار بودند، زیرا در افغانستان کسانی به مبارزه
پرداخته بودند که در حلقات تدریسی خود، خلافت را یگانه نظام اسلامی میدانستند و
افرادی چون عبدالله عزام در آن به پدر جهاد جهانی مشهور شده بودند. همان عبدالله
عزامی که میگفت: «خلافت مناره روشن است که مسلمانان مانند پروانهها در اطراف آن
میچرخند.» اما مجاهدین به دولت ملی پناه بردند و در فتنه قدرت گرفتار شدند و با
دستان خود، خود را به هلاکت رساندند. مجاهدین افغان و مهاجر ناامید شدند؛ برخی به
خانه نشستند و برخی دیگر به سرزمینهای دیگر رهسپار شدند. این بار دوم بود که
افغانها با شکست یک امپراتوری دیگر، فرصت بزرگ تأسیس خلافت را از دست دادند.
اینبار ما نسلی
هستیم که شاهد شکست ناتو و نازل شدن سومین فرصت برای احیای خلافت راشده ثانی هستیم.
شکست امریکا و ناتو در افغانستان امید دیگری برای مسلمانان جهان است تا افغانستان
از این فرصت استفاده کرده و اشتباه گذشتگان را تکرار نکند. از قضا، فرصت الله
متعال چنان آمده است که از یک طرف ناتو شکست خورده و از طرف دیگر جنگ اوکراین و
سیاست مهار چین، غرب را مشغول کرده است. این فرصت مناسبی برای مسلمانان افغانستان
است تا از این فرصت بهره گیرند. زمانی که جنگ غزه این ابتلای مسلمانان را شدیدتر
کرده و از هر طرف به مجاهدین افغانستان صدا زده میشود تا به کمکشان برسند، آیا
حکام افغانستان میخواهند این آهوی فرصت را شکار کنند یا از حسرتکنندگان باشند؟
تاریخ کتاب عبرت
است. امانالله خان که از فرصت استفاده نکرد و به جای میثاق الله متعال به میثاق
بریتانیا وفادار ماند، فکر نمیکرد بدیلی داشته باشد. او حتی تصور نمیکرد که یک
شخص ناشناخته به نام امیر حبیبالله کلکانی تخت سلطنت او را بشکند. مگر ندیدیم که
عاقبت مجاهدین افغان که به دولت ملی پناه بردند و حب دنیا آنان را بلعید، چگونه
شد؟ در این سومین فرصت، حزبالتحریر بهصورت صریح حکام افغانستان را به سوی تأسیس
خلافت راشده ثانی فراخواند، پاسخ چه خواهد بود؟ آیا باز هم از فرصتهای الله متعال
گریزان خواهیم بود؟ این در حالیست که هنوز فرصت باقی است. مسلمانان جهان و خصوصاً
مجاهدین مهاجری که دوشادوش افغانها جهاد کردند، به چنین روزی امید داشتند که دین
الله عزت یابد و مظلومین نصرت پیدا کنند. خوشی در این است که دروازهی فرصت هنوز
هم باز است، فرصت اینکه مجاهدین امروزی با نصرت دادن به حزب التحریر «انصار ثانی»
شوند، اما این در زیاد باز نخواهد ماند. پس کسی که دری از خیر به روی او گشوده شود
باید برخیزد و از آن بهره گیرد؛ زیرا نمیداند چه زمانی این در بسته میشود، وگرنه
در روز آخرت از حسرتکنندگان خواهد بود. پس ما هم این امت و حکام آن را از غفلت و
از دست دادن فرصتهای بزرگ هشدار میدهیم، چنانکه الله متعال فرموده است:
(وَأَنذِرْهُمْ
يَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِيَ الْأَمْرُ وَهُمْ فِي غَفْلَةٍ وَهُمْ لَا
يُؤْمِنُونَ) [مريم: ۳۹]
و
آنان را (از) آن روز حسرت بیم ده، چون داوری انجام گرفت. حال آنکه آنان در (ژرفای)
غفلتند و آنان ایمان نمیآورند.