ابو طلحه یکی از اعضای حزبالتحریر در اردن بود که در دههی 70 میلادی
از برای تحصیل رهسپار تاشکند ازبیکستان شده بود. در آن زمان ازبیکستان تحت سیطره
حکومت کمونیستی شوروی قرار داشت. ابو طلحه میگفت که من در آن وقت همرای محصلین در
مورد اسلام گفتگوهای داشتم و برای آنها بیان میکردم که اسلام تنها مسایل فردی
مثل نماز، روزه و غیره نیست بلکه؛ اسلام یک ایدیولوژی و نظام کامل زندگی میباشد.
برخی از دانشجویان برای ابو طلحه گفتند که میخواهند او را با یکی از
علمای برجسته آن زمان معرفی کنند تا این حرفهای خود را با او شریک سازد. هدف آنها
شخصی به نام رحمتالله بود؛ متولد سال 1949 که در 21 سالگی توسط علمای آسیای میانه
برای وی لقب "علامه" داده شده بود. او در فهم و دانایی در میان علما مشهور بود. ابو طلحه میگوید وقتی
با او دیدم حرفهای مرا شنید و با تایید حرفها برایم گفت که چنین حرفها در چنین
حالت (تحت حکومت نظام کمونیستی شوروی) بسا خطرناک است.
ابو طلحه گفت که: بار ها با او
دیدم. وقتی هنگام تعطیلات به اردن رفتم برای مسولین حزب التحریر – اردن از علامه رحمت الله و ظرفیتهای او گفتم. آنها یکی از کتابهای حزب التحریر
را که "شخصیت اسلامی-جلد اول" نام دارد برای من دادند تا برای وی برسانم. وقتی به تاشکند برگشتم دوباره با علامه
ملاقات کردم و کتاب را برایش تحویل دادم. سه روز بعد علامه همرایم ملاقات کرد و
گفت که کتاب را خوانده است. من تعجب کردم چون؛ کتاب شخصیت اسلامی از کتابهای
دشوار و مغلق حزب التحریر است و ما آنرا در چندین ماه فرا میگیریم. او از من
پرسید که همینگونه کتابهای دیگری نزد تان است؟ من کتابهای "نظام
اسلام"، "تکتل حزبی"، "مفاهیم
حزب التحریر" و "تفکیر" را
که نزدم موجود بود برایش دادم.
علامه رحمت الله با علمای سراسر آسیایمیانه ارتباط داشت و در جلسات علمی او کسانی از آذربایجان،
تاجیکستان، چچن، قزاقستان و ازبیکستان اشتراک میکردند. او بالاخره در اوایل سال
1975 حلقات حزبالتحریر را آغاز کرد و ثقافت حزب را فرا گرفت. او مسولیت دعوت حزب
التحریر برای احیای خلافت را در ازبیکستان به دوش گرفت که درین مسیر مشکلات و
زحمات فراوانی را متقبل شد و حتی که چندین بار قصد ترور وی را نمودند. من در 1980
به اردن برگشتم اما یک سال بعد از برگشت من به اردن، علامه رحمتالله را در راه
نمنگان-کوکند ترور کردند.
وقتی علامه به شهادت (بإذن الله) رسید گمان بر این بود که فعالیت حزبالتحریر
در ازبیکستان متوقف شده و سقوط کرده است اما؛ دعوت برای احیای خلافت و احیای زندگی
اسلامی یک دعوت فرد محور نبود و نیست، برای همین بود که اتحاد جماهیر شوروی سقوط
کرد اما دعوت مسیر خود را ادامه داد و آسیایمیانه یکی از پرنفوذترین میدانها برای
دعوت حزبالتحریر شد چون؛ الله متعال بر امور خویش غالب است.
زندگی علامه رحمتالله مثال دیگری از گسترش و پیروزی حق است که به سرکوب
و مرگ حاملین آن وابسته نمیباشد. از سوی دیگر علامه مثال خوبی از قلبهای نرم میباشد؛
قلبهای که در او تکبر، نفاق و حب دنیا وجود ندارد. اگر هر کسی در هر سطح علمی
باشد و از اخلاص قلبی به حرف حق گوش دهد او حتماً به حق تن خواهد داد و زندگی خود
را از برای تطبیق اسلام و گسترش آن برای بشریت وقف خواهد کرد، اگر چه شیطان و
دشمنان اسلام از او بد ببرند و وعدهی مرگ، سرکوب و ضیقی دنیا را برای وی بدهند.