به مناسبت نودیکمین سالروز
سقوط خلافت عثمانی
در
افغانستان واژهای «خلیفه» معمولاً به کسانی
اطلاق میشود که از منظر شغلی نزد مردم کم اهمیت جلوه مینماید. افرادی؛ همچو:
سلمان، حمامی (سقا)، دریور (موترچلان) و سایر افرادی که شغل آنها باوجود اینکه
معمول است، اما از نظر اهمیت و ارزش در سطح پائینی
قرار دارد، بکارگرفته میشود. هرچند در این اواخر با اعلام خلافت از سوی داعش و تکیه
زدن ابوبکر البغدادی ظاهراً به عنوان خلیفه رویکردی سیاسی، نظامی و حکومتی به واژه
خلیفه بخشیده شد؛ اما ظلم، شکنجه و
کشتار این گروه بازهم مفهوم خلیفه را در ذهن مردم بیشتر از پیش خشن جلوه داد.
برای
اینکه دانسته شود خلیفه کیست و از چه جایگاهی برخوردار است؟ و آیا نسبت دادن این واژهای
ایدیولوژیک بجای حاکمی که تنفیذ کنندهای احکام شرعی است، برای افرادی؛ همچو:
سلمان، حمامی (سقاه) و... بجاست یا خیر؟ و یا اینکه کیها و در چه زمانی آغاز بهوارونه
جلوه دادنی این واژه مقدس نمودند؟ درین مقاله مورد بحث و بررسی قرار خواهیم داد.
خلیفه
جمع آن خلفاء و خلائف میباشد که بهمعنی جانشین است.1 چنانکه در قرآن
کریم2 این اصطلاح در سورههای مختلف بههمین مفهوم بکار رفته است؛ اما بيشترين
كاربرد واژه خلیفه کاربرد اصطلاحی آنست، که پس از وفات پیامبر صلی الله علیه وسلم
در تحولات سیاسی جامعه اسلامی بکارگرفته شد. بدین ترتیب در امر دولت و حکومتداری بهحاکمان
مسلمان، خلیفه خطاب میگردید.
بناً
خلیفه کسی است که نماینده مسلمانان در امر حکمرانی و نافذ ساختن احکام شرعی میباشد.
چنانکه شریعت اسلام حکمرانی و سلطه را برای مسلمانان سپرده و آنها هستند که هر شخصی-البته نظر بهشرایط
که فقه اسلامی تعیین نموده است- را برگزینند تا به نیابت از مسلمانان این مسئولیت
را به پیش ببرد؛ زیرا تنفیذ احکام بالای هر مسلمان از جانب الله سبحانه وتعالی فرض
شده است، اما القابی همچو: خلیفه، امام و یا امیرالمومین برای حاکم مسلمانان اطلاق
میشود عبارت از القابیاند که در احادیث و اجماع صحابه رضوان الله علیهم وارد شده
است، و نیز خلفای راشدین بدان ملقب میشدند. چنانکه از حضرت ابو سعید خدری رضی
الله عنه روایت است که پیامبر اسلام صلی الله علیه وسلم فرمود:
«إذَابُویِعَ لِخَلِیفَتَینِ
فَاقُتُلُو الاَخَرَ مِنهُمَا»
) رواه مسلم)
ترجمه: «هرگاه به دو خلیفه بیعت کردهشد، آخرین آن دو را بقتل
رسانید.»
همچنان
از عبدالله ابن عمرو ابن العاص روایت است که پیامبر صلی الله علیه وسلم بیان داشت:
«و من بایع إماماً فأعطاه صغقة یده ثمرة قلبه فلیطعه»
) رواه مسلم)
ترجمه: «هر کس به امامی دست داد و از رضای قلبش با او بیعت
کرد، باید از او اطاعت کند.»
از
نصوص فوق آشکار میگردد که حاکم و یا برپا دارندهای احکام شرع، لقبش عبارت از خلیفه
و یا امام میباشد؛ اما لقب امیرالمؤمنین، صحیحترین روایتی که در باره آن وارد
شده عبارت از حدیث ابن شهاب زهری بهروایت حاکم است، که آن را ذهبی تصحیح و طبرانی
هم روایت کردهاست، و نیز هیثمی در مورد آن گفته که رجال سندش صحیح میباشد و لفظ
آن بهروایت حاکم چنین ذکر شدهاست:
ترجمه:
"عمر ابن خطاب رضی الله عنه به والی عراق نوشت که دو شخص برازنده را نزدش
بفرستد تا از ایشان پیرامون عراق و مردم آن پرسشهای نماید. والی عراق لبید ابن
ربیعه و عدی ابن حاتم را نزد حضرت عمر رضی الله عنه فرستاد، هنگامی آن دو به مدینه
آمدند شتران سواری خود را در کنار مسجد خابانیده خود داخل مسجد شدند. در آنجا با حضرت
عمرو ابن العاص ملاقات کردند و بهاو گفتند: ای عمرو برای ما از نزد امیرالمومنین
اجازه بخواه؟ حضرت عمرو فرمود: شما هر دو؛ قسم بهالله که نامش را پیدا کردید، وی
امیر است و ما مومنین!
سپس
حضرت عمرو بر خواست و نزد حضرت عمر رضی الله عنه رفت و گفت: السلام علیکم یا
امیرالمومنین! حضرت عمر رضی الله عنه فرمود: ای ابن العاص این نام را از کجا پیدا
کردی؟ خالقم میداند تا آنچه را گفتی ثابت کنی! حضرت عمرو در پاسخ گفت: لبید ابن
ربیعه و عدی ابن حاتم از عراق آمدند و شتران سواری خود را در کنار مسجد خابانیدند،
پس نزد من داخل شدند و برایم گفتند: ای عمرو برای ما نزد امیرالمومنین اجازه بخواه؟
پس آن دو؛ قسم بهالله نام تو را یافتهاند، ما مومنین هستیم و تو امیر ما... ."3 پس از این تمام مکاتیب بهاسم امیرالمومنین نگاشته میشد، و این القاب نیز
بعد از خلفای راشدین بهسایر حاکمان مسلمان بکار رفت.
چرا
واژه خلیفه حقیر بکار گرفته میشود؟
در
سوم ماه مارچ سال 1924م، خلافت اسلامی برای آخرین بار توسط مصطفی کمال اتاترک و
به همکاری مستقیم استعمار انگلیس، ملغی اعلام شد. اتاترک پس از سرنگونی این
دستگاه بزرگ سیاسی مسلمانان، سه قانون را بهتصویب رسانید که عبارت اند از: انحلال
خلافت، خلع خلیفه و اخراج تمام اعضای خاندان عثمانی. پس از تصویب این قوانین تمامی
مدارس اسلامی بسته شد و الفبای زبان ترکی را که بهرسم الخط عربی نگاشته میشد بهرسم
الخط لاتینی تغییر داد. در حالیکه زبان عربی در پهلوی اینکه مردم با آن آشنائی
کامل داشتند، برای فهم قرآن نزد مسلمانان آسان بود؛ اما دشمنی و تعصب اتاترک علیه اسلام
بهاندازهای بود که حتی دستور ترجمه آذان را بهزبان ترکی و رسم الخط لاتینی صادر
کرد، سپس مردم را ملزم بهگفتن و شنیدن آن نمود. اتاترک بهاین هم بسنده نکرد یک
سال بعد (1925م) قانون کلاه را نافذ ساخت که بر اساس آن پوشیدن کلاه فینه(کلاه سرخ
منگولهدار) بجای حجاب اسلامی بههدف نزدیک شدن بهزندگی متمدن، تصویب شد.
افزون
برین، کینه و دشمنی وی منجر بهآن شد تا خلیفه مسلمین را بطور کلی از سرزمیناش بیرون
براند و نیز مفهوم مقدس «خلیفه» را در جامعه حقیر برشمارد. برای اولینبار این
اتاترک بود که اصطلاح خلیفه را بجای حاکم مسلمانان بهافرادی؛ همچو: سلمان، حمامی(سقاه)
و... ملقب داد، تا اینکه آن را بهپائینترین واژههای روزگار ما، مبدل ساخت.
اما
تأثیرات این روند محدود به مرکز خلافت (ترکیه) باقی نماند، بلکه فراتر از آن نیز به
ترویج آن پرداخته شد. در افغانستان شاه امان الله با تقلید از اتاترک که یکی از
دوستان نزدیک وی خوانده میشد، آغاز به پوشیدن لباسهای اروپایی برای زنان و مردان
نمود. چنانکه شاه امان الله پس از بازگشت از سفر بهکشورهای اروپایی از جمله
ترکیه، در سال 1927م اصلاحات جدیدی را بوجود آورد؛ از جمله:
1-رفع حجاب و آزاد ساختن زنان.
2-مردان لباس سنتی را ترک و لباس اروپایی را بهتن نمایند.
این
تنها تأثیراتی نبود که شاه افغانستان از آن اثر پذیرفت، بلکه برای نخستنبار در
افغانستان واژه مقدس «خلیفه» را در همین زمان بالای سلمان، حمامی (سقاه) و... بکار
گرفت و تاکنون این سرزمین از گزند آن خالی نشده است. این در حالی است که واژه مقدس
خلیفه بهمعنی جانشین برای اولینبار توسط الله سبحانه وتعالی بهحضرت آدم علیه
السلام بکار رفت، و بعد از وفات آخرین پیامبر صلی الله علیه وسلم، اصحاب کرام نیز جانشین
پیامبر را بهاین القاب نامگذاری کردند، و این القاب تا آخرین رمق حیات خلافت بهحاکمام
مسلمان کاربرد داشت.
همچنان
بر زمینگیر ساختن واژه خلیفه توسط اتاترک؛ درین اواخر البغدادی دست پروردهای
امریکا برای آخرینبار واژه خلیفه را القابی برای رهبر تفرقه افگن و قاتل انسانها
بهمعرفی گرفته است، که این خود برنامهای خطرناکتر از تداوم برنامه قبلی بهحساب
میرود.
بناً
حقیر شمردن واژه آسمانی خلیفه که اتاترک آن را تحقیر و البغدادی خشن بهمعرفی
گرفت، پائینتر از یکدیگر نمیباشد. پس خلیفه نه آنقدر اصطلاح حقیر است که اتاترک
برای بار اول آن را ترویج نمود، و نه هم اینقدر خشن که امروزه داعش جایگاه خلیفه را
برای جهانیان وحشتناک بهنمایش میگذارد؛ بل خلیفه بهعنوان لقب رهبر مسلمین در
رأس دولت اسلامی در جهان میباشد، که قرنها جهانیان شاهد آن بودند و با بازگشت دوبارهای
آن این اهمیت و ارزش بار دیگر به آن باز گردانیده خواهد شد، و هرگز مفسدین آن را از
ذهنیت اصیل مسلمانان بدور ساخته نمیتوانند.
منابع:
ابن منظور؛ ذيل «خَلَفَ»؛ زبيدى؛ ج 23؛ ص 263ـ265.
بقره: 30، اعراف: 69-74، نمل: 62، انعام: 165، یونس: 14-73، فاطر: 39، زخرف: 60.
دستگاههای دولت خلافت؛ از منشورات حزب التحریر؛ سال 1426هـ ق.