خاک ما را کثیف کردند، ولی تا هنوز بر نگشتند!
08/25/2014 | احمد صدیق احمدی

Print


نمیه های شب است، رجالی از محافظین قصر خلیفه(دارالخلافه) همراه با برخی از نیروهای ارتش بنابر دستور مصطفی کمال اتاترک به اقامت گاه خلیفه، سلطان عبدالمجید در قصر میروند، و پیامی را مبنی بر الغای دولت خلافت از جانب اتاترک، برای وی می سپارند. مصطفی کمال این فرمان را در اوایل همان شب از انقره به حاکم اسلامبول(مرکز خلافت) ارسال نمود، که در آن آمده بود: به خلیفه عبدالمجید گفته شود که قبل از بامداد فردا باید ترکیه را ترک گوید؛ زیرا از این به بعد ترکیه دیگر به اساس جدایی دین از دولت حکومت خواهد نمود، نه خلافت! آنها سلطان عبدالمجید آخرین خلیفه سلسله عثمانی را مجبور نمودند که بر موتری سوار شود و تنها با گرفتن یک بکس دستی که در آن برخی لباس ها و چند جنیه(واحد پولی) اخذ و از قلمرو ترکیه خارج گردد.

سرانجام "در بامداد همان روز(سوم مارچ سال1924)، سلطان عبدالمجید را عده از ارتشیان بنابر دستور کمال اتاترک ــ مزدور انگلیس، از مرزهای ترکیه عبور داده و به سوی سویس تبعیدش کردند. این سخت ترین روزی بود که امت اسلام مانندش را ندیده بود، زیرا در این روز گلیم خلافت یک سره بر چیده شد. به دنبال آن، دو روز بعد مصطفی کمال تمام امیران و امارات خلیفه را جمع نموده و همه را به خارج از ترکیه مجبور به تبعید نمود؛ و بعد تمام وظایف دینی را لغو و مدارس دینی را به مدارس مدنی و دموکراتیک، تحت مراقبت وزارت معارف قرار داد."1

هر چند هیچ ملتی در جهان نبوده که گاهی حالت انحطاط و گاهی هم حالت سر بلندی را تجربه نکرده باشد؛ چنانچه آلمان بزرگترین قدرت اروپا در جنگ دوم جهانی، شدید ترین ضربات را از جانب متفقین(انگلیس، فرانسه، روسیه و امریکا) نصیب شد، ولی بعد از مغلوب شدن دوباره سر حال شده و امروزه یکی از قدرت های مطرح اروپا و حتی جهان به حساب می آید. همچنان امپراتوری جاپان که در مناطق تحت تصرفش آفتاب غروب نمی کرد، به حدی که در سال 1905م امپراتوری روسیه تزار، و در سال 1938م امپراتوری چین را از پا در آورد، و از کوریای شمالی و جنوبی خبری نبود. ولی امریکا با استعمال دو بمب اتمی(1945)، در شهرهای یوریشما و ناکاساکی که منجر به کشته شدن بیش از 200 هزار تن جاپانی گردید، سرانجام امپراتوری جاپان سر تسلیم به متفقین، به ویژه امریکا نمود. باوجود آن دولت جاپان به مانند آلمان، امروزه یکی از بزرگترین قدرت های اقتصادی جهان به حساب می آید. همچنان حالت امروزه روسیه و چین بهتر از آن است که از آنها یاد آور شویم. خلاصه اینکه به استثنای امت مسلمان و قدرت سیاسی شان(خلافت)، دیگر تمام قدرت های شرقی و غربی که از دو جنگ جهانی گاهی مغلوب و گاهی هم غالب به در آمده بودند، امروزه هر کدام در پهلوی اینکه جغرافیایی سیاسی شان حفظ شده، در سیاست بین المللی از نقش قابل ملاحظه سیاسی و اقتصادی برخوردار می باشند. این به همان قول پیامبر صلی علیه وسلم صدق می کند که فرموده است: کفار ملت واحد هستند. 

اما در این میان امت مسلمان بزرگترین صدمه را متقبل شده که هیچ ملت به این پیمانه ضربه محکم نخورده است، چنانچه این غربی ها، به ویژه انگلستان بود که ابتدا با تفرقه اندازی در قلمروهای خلافت، تحت عنوان قوم عرب و قوم ترک سرانجام منجر به فروپاشی آن گردید؛ و بعد در بطن اعراب(فلسطین) برای یهودیان ابتدا پناهندگی و بعد دولتی را ایجاد و توسط سازمان ملل آنرا به رسمیت شناخت، به تعقب آن از دولت یهود به حد حمایت نمود که در طول چندین جنگ، اعراب نه تنها اینکه دولت یهود را شکست داده نتوانستند، بل خود به 22 کشور، و هر کدام به قلمروهای محدود تقسیم گردیدند، به حدی که آنها امروزه توان مقابله با دولت یهود را در خود نمی بینند.

همچنان قوم ترک را که قرن ها رهبری خلافت را به دوش داشت، ولی با جدا ساختن پیکره بزرگ امت(اعراب) از خلافت، ترکان توان حفاظت و حراست از قلمروهای خود در جنوب شرق اروپا(بالکان) را نداشت، آنها بعد از دست دادن سرزمین های بالکان محدود به قلمروهای ترکیه شدند. غرب به ویژه انگلستان که در آن زمان به عنوان قدرت مطرح جهان به حساب می آمد به این تنزل امت مسلمان اکتفا نکرده؛ بل با تربیت و حمایت از مزدورش(مصطفی کمال)، سرانجام در سوم ماه مارچ سال 1924، خلیفه(عبدالمجید) را از قدرت خلع و به عمر یگانه قدرت سیاسی مسلمانان(خلافت) پایان داد، و نیز دولت جمهوری را علام نمود. به مجردی اینکه اتاترک دولت خلافت را ملغی و دولت جمهوری را اعلام داشت، فوراً دولت انگلیس آنرا به رسمیت شناخت، علاوه برآن جاسوسان و در رأس آنها "هارنجتون را از  ترکیه فرا خواند؛ چنانچه در پی آن یکی از نمایندگان مجلس انگلستان بر کرزون وزیر امور خارجه انگلیس به خاطر به رسمیت شناختن جمهوری ترکیه از جانب وی انتقاد کرد، ولی کرزون  در پاسخ به او گفت: "قضیه اینست که ترکیه نابود کرده شد، و دیگر هرگز سر پا نمی شود؛ زیرا نیروی معنوی را که در آن خلافت اسلامی بود از بین بردیم."2

آنها بعد از این بر تمام سرزمین های ما با تمام قوت نظامی خود حمله ور شدند تا اینکه خاک ما را کثیف کردند، ولی تا هنوز بر نگشتند! آنها به حد در این سرزمین ها مقدس قتل، تجاوز، ظلم و غارت نمودند که هر نویسنده ای را از نوشتن در این باره درمانده می کند، زیرا قتل، تجاوز و غارت آنها به حد رسیده که در کتاب ها نمی گنجد. این است لزوم دید آنها بر ما امت مسلمان، آنانیکه امروزه در جهان داوری نیز به دست شان می باشد. آنها نه تنها قاتلان امت مسلمان، بل قاتلان حقیقی همه ی ملت ها و در نهایت قاتلین بشریت اند. آنها از هیچ چیز نمی هراسند، مگر از دولت مقتدر که ما اسمش را خلافت می نامیم، خلافت که بر منهج نبوت احیا گردد.

پس بیاید با برادران تان در حزب التحریر برای آوردن دگرگونی از این حالت اسفبار یکجا شده بکوشید، تا باشد که این روزگار سیاه و تار ما را به روشنی آفتاب تابان مبدل گرداند. زیرا حزب التحریر هر چیز را از ریشه آن به صورت درستش بیرون نموده و آنرا برای ما و شما امت مسلمان به گونه واضح و حقیقی بیان میدارد. بنابر آن یگانه مشکل امروزی امت و حتی جهانیان، نبود دولت واحد و مقتدری می باشد که جهان را از این معمای نظام سرمایه داری بیرون نموده، و حق و عدالتی که خالق بشر برای انسان ها لازم دیده است، آنرا بالای آنها تطبیق نماید، چونکه فطرت بشر خواهان آن می باشد که قوانینی بالایش تطبیق گردد که خالق آنرا ترسیم نموده است، نه قوانین که امروزه روشنفکران تحت عنوان دموکراسی انسان ها را به شکل نوین آن به بند می کشند!

ماخذ: 

1-   خلافت چگونه نابود کرده شد؛ شیخ عبدالقدیم زلوم(رح)، چاپ اول، منتشره دسامبر 1969م

2-   همان منبع




   ارسال نظر