افغانستان از جمله کشورهای است به ویژه در نیم قرن اخیر با دشوارترین بحرانها دست و پنجه نرم کرده است. در این مدت باوجود سپری کردن بحرانهای پی هم، اقتصادشکننده و آشفتهبازار سیاسی اما اگر به پس منظر تاریخی آن نگاه کرده شود مردمان این خطه توانستهاند سه بزرگترین قدرت متجاوز وقت را شکست و یا از تجاوز به این جغرافیا دلسیاه کنند. آخرین نمونهای آن فرار و شکست نظامی امریکا، ناتو و بیش از ۴۰ کشور جهان همراه با سازوبرگِ نظامی شان بود که با این همه توانمندی قادر نشدند تا بحران جاری افغانستان را با خاطر آرام و به دلخواه خود پایان دهند.
یکی از عوام مهمی که مجاهدین امارت اسلامی و قبل از این در زمان جهاد در برابر اشغال شوروی، مجاهدین با ابتداییترین ابزار نظامی توانستند بزرگترین قدرت نظامی و دولتِ مورد حمایت آن را شکست دهند موجودیت افکار و ارزشهای اسلام در میان جنگجویان و افراد آنها بود. همین گونه در افغانستان هر قدرت متجاوزِ خارجی همراه با دولت مورد حمایتاش به زانو درآورده شده دلیل عمدهای آن این بوده که مردم احساس کردهاند دولتهای اشغالگر بیگانه و دولت مورد حمایت آن بالای عقاید، فرهنگ و ارزشهای مردم که از اسلام سرچشمه گرفته است پا گذاشتهاند.
اما آنچه مایهای تأسف و نگرانی است اینکه گروههای پیروز در میدان مبارزه اما در میدان سیاسی و حکومتداری همواره ناکام بودهاند. این نهتنها در افغانستان بلکه در تمام سرزمینهای اسلامی وضعیت از همین قرار است. در حالیکه مسلمانان در سرتاسر سرزمینهای اسلامی از نگاه منابع طبیعی بیشترین منابع را دارند، از نگاه توان نامظامی و داشتن ارزشهای معنوی همچون جهاد و مؤفقیتی جنگجویانش قویترین امتیاز را با خود دارند، و اما در میدان سیاسی و حکومتداری همواره ناکام ظاهر شدهاند.
یکی از مهمترین عواملی که باعث پیروزی مسلمانان و شکست قدرتهای برزگ در میدان جنگ شده است پیروی از ارزشهای اسلامی در میان افراد این گروهها بوده؛ برعکس عمدهترین عامل ناکامی آنها در میدان سیاست و حکومتداری بوده است که بهجای دولت اسلامی، دولتهای ملی را تشکیل دادهاند. در افغانستان هرچند هیچگاهی دولت ملیِ که توانسته باشد مشکل مردم را بگونهای درست حل سازد بوجود نیامده، اما اگر در آینده این گونه نظام و دولت هم روی کار آید مشکلی مردم را بر مبنای خواست مردم که همانا نظام و دولت اسلامی میباشد حل کرده نمیتواند. زیرا ماهیت دولتهای ملی با دولت اسلامی متفاوت است، از اینرو آنچه را که اسلام در خود دارد در چارچوب دولت ملی قابل گنجایش نیست.
از اساسات دولت اسلام این است که مرزهای ملی و ترسیم شده از سوی کفار و دستنشاندههایش را به رسمیت نمیشناسد. گذشته از آن دولت اسلامی یک ساختار سیاسی ناآشنا نیست، بلکه قرنهای متمادی با پیش گرفتن جهاد به هدف پیشبرد دعوت و حملِ اسلام معروف جهان بوده است.
دولتهای ملی پس از سقو خلافت اسلامی در سال ۱۹۲۴م توسط استعمارگران بوجود آمد و در اثر آن سرمینهای اسلامی یکی پی دیگر تقسیم گردید استعمارگران مؤفق شدند تا به دلخواه خود در میان مسلمانان مرزهای قومی، تعصبی و زبانی را ترسیم نمایند که هیچگونه سازگاری با اسلام و ارزشهای آن ندارد.
در واقع یکی از عوامل مهمیِ که گروههای اسلامی را پس از پیروزی شان به ناکامی مواجه کرده است، تشکیل دولتهای ملی بهجای تشکیل نظام واقعی اسلامی میباشد. عواملیِ که گروههای اسلامی باربار آن را آزموده و سرانجام به ناکامی و شکست مواجه شان ساخته است.
دولتهای ملی با نظام اسلامی و یا ارزشهای اسلامی که مردم افغانستان همواره آمادهاند تا جان و مال خود را قربانی دهند و اما نگذاشتهاند تا ارزشهای غیر از اسلام در میان شان مسلط گردد. با این واقعیت چگونه امکانپذیر خواهد بود که بهجای دولت اسلامی، دولت ملی را که هیچ سرِسازگاری با اسلام و ارزشهای والای آن ندارد به عنوان یگانه راهحل در پیش گیریم؟!